افراد موفق و ثروتمند فرصتها را میبینند و افراد ناموفق موانع را.
افراد موفق زیاد شدن فرصتها میبینند و آدمهای ناموفق کم شدن آنها را.
آدمهای موفق روی پاداشها تمرکز کرده و حال آنکه افراد ناموفق بروی مخاطرهها و شکستهایی که ممکن است پیش آید تمرکز میکنند. به این سوال قدیمی میرسیم که آیا نیمه لیوان پر است یا خالی ؟ ما در اینجا در مورد مثبت فکر کردن صحبت نمیکنیم، اشخاص ناموفق انتخابهای خود را براساس ترس انجام میدهند. ذهن آنها دائم آنچه را که در هر موقعیتی ایراد بوده و یا میتواند یک اشکال محسوب شود از نظر میگذراند. معیار اولیه ذهن افراد ناموفق این است : اگر نشد چی ؟ یا معمولا این است: نه، نمیشود.
آدمهای متوسط کمی خوشبینتر هستند، معیار ذهنی آنها این است: امیدوارم که بشود.
افراد موفق مسئولیت نتایج بدست آمده در زندگی خود را قبول کرده و براساس این معیار ذهن خود عمل میکنند که میشود، چون من آنرا عملی میکنم.
آدمهای ثروتمند و موفق، انتظار دارند که موفق شوند، آنها به تواناییها و به خلاقیت خود اعتماد داشته و بر این باور هستند که اگر مسالهای پیش بیاید، میتوانند راه دیگری را به سوی موفقیت پیدا کنند.
معمولا میگویند: هرچقدر ریسک بزرگتر باشد، پاداش کار هم بیشتر است. افراد موفق، چون دائم فرصتها را میبینند، به استقبال خطر نیز میروند. آدمهای موفق معتقدند: اگر بد پشت بد بیاید، همیشه میتوانند پول خود را برگردانند. از طرف دیگر، آدمهای ناموفق و فقیر انتظار شکست را میکشند و به خودشان و به تواناییهای خود اعتماد ندارند.
اینگونه افراد معتقدند که اگر کاری عملی نشد، فاجعه خواهد بود و چون همیشه تنها موانع را میبینند، تمایلی برای به استقبال خطر رفتن ندارند، پس پاداشی هم نخواهند گرفت. به پیشواز خطر رفتن به معنای تمایل به باختن نیست، آدمهای موفق و ثروتمند به استقبال خطرهای تحقیق شده میروند. یعنی اینکه آنها تحقیق کرده، پیگیری لازم را به عمل آورده و براساس اطلاعات و حقایق تصمیمات خود را میگیرند.
اگرچه آدمهای موفق ادعا میکنند که برای بدست آوردن فرصتی که داشتند، آماده میشدند، ولی معمولا آنها کارها را پشت گوش میاندازند. میمیرند تا یک کاری را انجام دهند، هفتهها، ماهها و حتی سالها میگذرد و آنقدر مِن و مِن میکنند تا آن موقعیت از دست میرود. بعد آنها با این گفته دلیل تراشی میکنند که : داشتم آماده میشدم. بله درست است، ولی وقتی آنها داشتند اماده میشدند، آدمهای ثروتمند در آن موقعیت وارد شده و از آن بیرون آمدند و به سراغ موقعیتی دیگر رفتند.
در رابطه با معتقد بودن برخی از افراد به شانس و توام بودن آن با موفقیت و ثروتمند شدن و یا هر موفقیت دیگر، میخواهم مطلبی را عرض کنم.
در بازی فوتبال ممکن است مِن و مِن کردن بازیکن تیم مقابل در محوطه جریمه، در ظرف کمتر از یک لحظه منجر به برنده شدن یک تیم شود.
در تجارت چند مرتبه شنیدهاید که فردی مقداری پول را صرف خریدن یک قطعه زمین کرده و یک مرتبه آن زمین با ارزش شده و بدین ترتیب آن فرد پولدار شده است ؟ خوب آیا این یک حرکت تجاری عالی بوده یا صرفا یک شانس ؟ به نظر من هر دو.
منتها نکته اینجاست که نه شانس و نه هیچ مورد مشابه آن، تا زمانی که دست به اقدام نزنید به سراغ شما نمیآید. برای موفقیت مالی باید با هدف کاری را انجام داده و یا حرکتی را شروع کنید و وقتی انجام دادید، این که شانس باشد یا نیروی کائنات که از شما حمایت میکند مهم نیست، مهم این است که آن اتفاق میافتد.
پس شما هم اگر از آن دسته افراد هستید که دست از کار کشیدهاید تا شانس به شما رو کند یا اینکه منتظرید شرایط مناسب شود، سخت در اشتباهید.
دست به عمل بزنید و تا زمانی که به هدفتان نرسیدهاید هیچگاه متوقف نشوید.